هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » ایرج جنتی عطایی »سایه
شنبه ۳ دی ۱۳۹۰ ساعت 0:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سایه

 تو ، یه سایه بودی
 هم قد خواب نیم روز من
تو، یه سایه بودی
 تو ظهر داغ تن سوز من
تو هرم داغ بی رحم آفتاب
 تو سایه بودی ، یه سایه ی ناب
 من مسافر تن تشنه ی خواب
 حریص فتح یک جرعه ی آب
 پای پر تاول من ، تو بهت راه
 تن گرمازدمو نمی کشید
 بی رمق بودم و گیج و تب زده
 جلو پامو دیگه چشمام نمی دید
 تا تو جلوه کردی ای سایه ی خوب
 مهربون با یه بغل سبزه و آب
 باورم نمی شد این معجزه بود
 به گمانم تو سرابی ، یه سراب
 من گنگ و خسته
 لب تشنه و داغ
 تو سایه ی سبز
میراث یک باغ
تو مرهم این زخم عمیقی
 لبریز ایثار ، پاک و شفیقی
 رخت خستگیمو از تنم بگیر
 با تنت برهنگیمو بپوشون
 منو تا مهمونی عشق ببر
 کتاب دربه دریمو بسوزون
 بذار این سایه همیشگی باشه
 سایه ای که جای خوب موندنه
 سایه باش و سایه بون تا بدونم
 سایه ای رو سر بودن منه